چون از درون کعبه پس از شکستن بت ها درآمد به اهل مکه خطاب کرد : هان اى مردم ! بد عشیره و همسایگانى براى من بودید ، مرا از این دیار راندید و پس از آن در تعقیب من لشکر کشیدید و بر من تاختید و ناجوانمردانه هجوم آوردید ، از آزردن من و اذیت و تبعید و کشتن دوستانم و یارانم فروگذار نکردید ، عمویم حمزه را کشتید . شما که در حق من که فرستاده خدا بودم چنین کردید بى تردید برایم حق قصاص و انتقام است و برابر این حق باید مردانتان کشته شوند و زن و فرزندانتان اسیر گردند و خانه هایتان خراب شود و اموالتان نصیب نیروى فاتح گردد ولى من حکم و نظر نسبت به شما را به خودتان وا مى گذارم ! شما چه مى گویید و چه گمان مى برید ؟
مَاذَا تَقُولُونَ ؟ وَمَاذَا تَظُنُّونَ ؟
سهیل بن عمرو به نمایندگى از همه مردم مکه گفت :
نَقُولُ خَیراً وَنَظُنُّ خَیراً ؟ أخٌ کَرِیمٌ وَابنُ أخ کَریم ؟ وَقَد قَدَرتَ .
سخن به خیر مى گوییم و گمان به خیر مى بریم ، تو برادر بزرگوار و کریم و فرزند برادر بزرگوار و کریمى و اکنون بر ما قدرت یافته اى .
پیامبر بزرگوار اسلام (صلى الله علیه وآله) را از این سخن رقّتى در قلب حاصل شد و اشک در دیده اش نشست . مردم مکه چون حال او را دیدند بانگ به زارى و گریه برداشتند ، آنگاه پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود :
فَإنّى أقُولُ کَما قَال أخِى یُوسُفُ : ( لاَ تَثرِیبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُ اللّهُ لَکُم وَهُو أرحُمُ الرَّاحِمینَ ).
من همان را مى گویم که برادرم یوسف گفت : امروز گناهى بر شما نیست ، خدا شما را بیامرزد و او مهربان ترین مهربانان است .
نظرات شما عزیزان: